دل من و رفتن تو

دیدگانم را پر از اشک کردی و رفتی

بی آنکه از خود بپرسی چه کردی ، دلی را شکستی

دل مرا چه یافتی ؟ گذرگاهی برای عبور !

کوره راهی که باید هرجور که هست از آن گذشت و رفت

رفت و دیگر نیم نگاهی نکرد و برای همیشه رفت !

من ماندم و دلی که دیگر کوره راه هم نیست،بلکه شدبن بست غم

مرا از چه یافتی ؟ آبی که میشود از ان چشید و رفت !

آبی که دیگر نه ذلال است و نه شیرین

حالا این آب شده گِلی و تلخ

قلبم هنوز میتپید وقتی که رفتی

حالا دیگر دلیلی برای تپیدن نیست

نگاهت را باور داشتم ، به کلامت ایمان آوردم

رفتنت همچو کابوسی مرا در خود گرفت و تا مرگ برد

اما مرگ هم مرا نپذیرفت ،چراکه او هم عشق را باور داشت

مرگ به من گفت : کسی که مرگ عشق را باور کرد

دلیلی برای مردن ندارد چرا که خود مرده

من شدم زنده ای مرده در خود

خدایا چه می شود مرا ؟!!!!!!!!!!!!

تا وقتی که عشق عظیم ترا دارم چرا مرگ عشق را باور کنم

من با حضورت شدم زنده ای عاشق

همان آب ذلال و شیرین

حالا درٍ غم خانه بسته است ، نور امید پیداست

منم همان عاشق شاد

 

این متنم تو مجلهُ پارسیان شماره دهم چاپ شده و این رو مدیون دوست عزیز و خوبم شهریار هستم که سایت شهریار موزیک از اون هست . از همه شما دوست های خوبم که منو تو برکه تنها نمی ذارین خیلی خیلی ممنونم و دوستون دارم.