برکه بی حضور سبزت کویره

من وبلاگ قبلیمو میخواااااااااااااااااااااااااااااام

برکه بی حضور سبزت کویره

من وبلاگ قبلیمو میخواااااااااااااااااااااااااااااام

رویای تو


یادم میآد اون زمونا به شوق دیدنت چشمامو باز میکردم--اما حالا به امید دیدنت تو رویاهام چشمامو میبندم--خیلی برام سخته تجسم کردنت--راستش چهرت دیگه داره یادم میره--میدونی چیه؟! تو رویاهام خیلی مهربونتری--عشقت واقعیه--تو نگاهت میتونم خودمو ببینم--حیف که صبح میشه و از خواب میپرم--اونوقت آهی از روی حسرت ، از روی دل تنگی و دل شکستگی می کشم--نمیدونم تا کی میتونم به دیدنت تو خیالم دل خوش کنم--آخه میدونی از وقتی که رفتنت برام یه کابوس شد--از وقتی که دیدنت غدقن شد--رویاهام شد قراره دیدارم با تو--حالا دیگه روزهام کابوسه و شبهام امید رهائی از کابوس—دیگه هرگز باز نشدن چشمام آرزو شده برام—دیگه تو رویام داشتنت واسه همیشه آرزو شده برام—دیشب چه خوش تیپ شده بودی عزیزم—خیلی خواستنی شده بودی—اما تو نگاهت یه غمی دیدم—نکنه بازم میخوای رهام کنی؟--نکنه رویاهامو ازم جدا کنی؟--شبهامو دیگه کابوس نکن—دیشب خیلی مهربون بودی—دستهامو محکم گرفته بودی—تو چشمام زل زده بودی—چونت میلرزید هر چی ازت پرسیدم چی شده عشق من ؟ جواب ندادی—دلم برات تنگ شده—همش خدا خدا میکنم زودتر شب بشه تا باز ببینمت—نکنه یه وقت نیای؟!!!!!!!!!—امشب میخوام ببرمت لبه ساحل—یادته؟!!!!!!!!!!!!!!!!!اون زمونا که تو روزهام رویای قشنگت رو داشتم و تو شبهام کابوس نداشتنتو—یه بار منو بردی لبه ساحل—برام یه قلب رو شنها کشیدی—اسم منو تنها توش نوشتی—یادته ازت پرسیدم پس چرا اسم خودتو ننوشتی—جوابتو خیلی دوست دارم—بهم گفتی آخه این قلبه منه تو هم توشی—اما اون موقع ازت نپرسیدم چرا؟ چرا قلبت رو روی شنها کشیدی—
آخه همون موقع موج دریا قلبتو با اسم من برداشتو برد..............

نظرات 26 + ارسال نظر
عليرضا یکشنبه 18 اردیبهشت 1384 ساعت 09:51 ب.ظ http://auto.blogsky.com

سلام
وبلاگ جالبی داری امید وارم که پر بار تر بشه
اگه قابل دونستی به وبلاگ من هم یه سری بزن
به اميد ديدار

لیلاـباران یکشنبه 18 اردیبهشت 1384 ساعت 10:02 ب.ظ

همین باشد دعای من شب و روز خدا عاشق به کام دل رسانی


عزیزم موفق باشی

بهار یکشنبه 18 اردیبهشت 1384 ساعت 10:42 ب.ظ

سلام شبنمی من خوبی عسلم.بهار فدات.وقتی میام اینجا نوشته هاتو میخونم همش دعا میکنم کاش موقع نوشتن اینا پیشت بودم.امیدوارم همیشه شادو سرحال و پیروز باشی گلم

زهرا یکشنبه 18 اردیبهشت 1384 ساعت 10:57 ب.ظ http://saattanhaie.blogsky.com

سلام عزیز
ممنون از لطفت
بازم مثل همیشه معرکه بود.
فدات

پسرخاله یکشنبه 18 اردیبهشت 1384 ساعت 11:23 ب.ظ

سلام
این قطعه خیلی به دل من نشست
از بقیه کارات به نظر من قشنگ تر بود
انشاالله روزبروز بهتر بشی
این نظمی هم که در اپ کردن وبلاگت داری خیلی عالیه ادم میدونه کی منتظر باشه
جهان پیر است و بی بنیاد از این فرهادکش فریاد
که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم
زتاب اتش دوری شدم غرق عرق چون گل
بیار ای باد شب گیری نسیمی زان عرق چینم

احسان یکشنبه 18 اردیبهشت 1384 ساعت 11:46 ب.ظ http://raz-eshgh.blogsky.com

سلام شبنم عزیز
مرسی از اینکه به من سر زدی
من فکر کنم اگه ادامه بدی نویسنده خوبی میشی
پس بازم بنویس
احسان از راز عشق

ستاره دوشنبه 19 اردیبهشت 1384 ساعت 12:48 ق.ظ http://terafikezehn.blogsky.com

سلام عزیزکه دلم تو که آهنگت باهالتره عزیز منم می خوام آدرسشو به منم بده آبجی جونم

.:: مهدی ::. دوشنبه 19 اردیبهشت 1384 ساعت 12:55 ق.ظ http://www.ganj-e-sokhan.blogsky.com

سلام برکه بی آب
خیلی با احساس می نویسی
از نوشتت واقعا لذت بردم
اما یه اندرز دوستانه:
سعی کن خودتو از رویاهات بکشی بیرون و در دنیای واقعی زندگی کنی ...
اگه کسیرو از دست دادی زیاد غمشو به دوش نکش
چون ممکنه سنگینیش برات پیری زودرس به همراه بیاره
هر کسی دورونی داره دوره ما گذشته
یکی میاد یکی میره این دست سرنوشته
امیدوارم که یه روزی ت همین وبلاگ بنویسی که من عشق واقعیمو پیدا کردم
موفق و موید باشی

لبهای شیشه ای دوشنبه 19 اردیبهشت 1384 ساعت 01:45 ق.ظ http://mylove22.persianblog.com

سلـــــام به شما......وبلاگ زیباییه و هم نوشته های با احساس...منم به روزم....خوشحال میشم...

محمد دوشنبه 19 اردیبهشت 1384 ساعت 07:57 ق.ظ http://www.siavash1919.persianblog.com

سلام ...بسیار زیبا بود ...نمیدونم چرا ولی وقتی اسم وبلاگت و تیتر بالای صفحه رو خوندم گریم گرفت منم تورو لینک می کنم ...

حامد دوشنبه 19 اردیبهشت 1384 ساعت 08:53 ق.ظ http://www.hamed-lida.blogsky.com/

سلام
ببخشید که چند روزی نبودم
از میلی که زدی ممنونم
سر زدم بازم مثل همیشه قشنگ نوشتی
بای بای

مهدی وقتی مریض بود دوشنبه 19 اردیبهشت 1384 ساعت 11:51 ق.ظ http://www.kojast.persianblog.com

سلام شبنم جان...
عالی بود.... با احساس و پر شور...سعی کن با یه دوست دردودل کنی تو خودت نریز.....

شهریار جون سه‌شنبه 20 اردیبهشت 1384 ساعت 12:23 ق.ظ

مثل همیشه نوشته هات محشره
ما همه به تو و احساس قشنگت افتخار می کنیم

محمد سه‌شنبه 20 اردیبهشت 1384 ساعت 07:11 ق.ظ http://www.mamadichwill.persianblog.com

آدما وقتی کسی بیش از حد میخندد میگویند دیوانه است و قتی میگرید میگویند عاشق است. اما من هم میخندم وهم میگریم تا بگویند عاشقه دیوونه است.سلام.وبلاگ قشنگی داری .زیبا مینویسی . ..خوشحال میشم وجود گرمتو توی وبلاگم احساس کنم.شاد باشی.

محمد سه‌شنبه 20 اردیبهشت 1384 ساعت 07:31 ق.ظ http://www.siavash1919.persianblog.com

سلام ...ممنونم که من رو قابل دونستی و به من سر زدی .... به امید دیدار

اقا رضا سه‌شنبه 20 اردیبهشت 1384 ساعت 01:23 ب.ظ

سلام...رویا و خواب و خیال رو خدا گذاشته واسه همین موقعها...منم توی رویاهام خیلی بهم خوش میگذره...اما تو واقعیت کارم شده حسرت خوردن...همیشه باید تلاش کرد تا یه تعادلی بین رویا و واقعیت باشه...یعنی متناسب با واقعیت خیال پردازی کنیم ...هم من هم شما باید سعی کنیم دوباره به این تعادل برسیم

سیاوش سه‌شنبه 20 اردیبهشت 1384 ساعت 03:15 ب.ظ http://www.pand.blogsky.com

سلام
به وبلاگ تازه تاسیس منم سر بزن..........خوشحال میشم........نظرت راجب تبادل لینک چیه؟
خداحافظ

[ بدون نام ] سه‌شنبه 20 اردیبهشت 1384 ساعت 07:49 ب.ظ

mishe begid labe sahel dige chekara kardid!!;)

منیژوس سه‌شنبه 20 اردیبهشت 1384 ساعت 10:25 ب.ظ http://zelkon

این روزا میگذره ...سخته ولی میگذره ..میدونی یه روزی چقدر این رویاهات واست قشنگ میشه ...

ناناز چهارشنبه 21 اردیبهشت 1384 ساعت 12:13 ق.ظ http://onlynanaz.mihanblog.com

سلام
روزگار غریبی بیست ای نازنین
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد...

* پرنسس* چهارشنبه 21 اردیبهشت 1384 ساعت 01:29 ق.ظ http://yasesefid.blogsky.com

چه ناز مینویسی
اهنگ سرزمینت بهم ارامش میده
نوای اب و باد

*** نیکتا *** چهارشنبه 21 اردیبهشت 1384 ساعت 03:58 ق.ظ http://www.nikooli.tk

وی یک دیوار سنگی دو تا پنجره اسیرن ... دو تا خسته دو تا تنها یکیشون تو یکیشون من ... دیوار از سنگ سیاه سنگ سرد و سخت خارا ... زده قفل بی صدایی به لبای خستهُ ما ... نمی تونیم که بجنبیم زیر سنگینی دیوار ... همهُ عشق من و تو قصه هست قصه ُ دیدار ... همیشه فاصله بوده بین دستای من و تو ... با همین تلخی گذشته شب و روزای من و تو ... راه دوری بین ما نیست اما باز اینم زیاد ... تنها پیوند من و تو دست مهربون باد ... ما باید اسیر بمونیم زنده هستیم تا اسیریم ... واسه ما رهایی مرگــــــــ تا رها بشیم می میریم ... کاش که این دیوار خراب شه من و تو با هم بمیریم ... توی یک دنیای دیگه دستای هم و بگیریم ... شاید اونجا توی دلها درد بیزاری نباشه ... میون پنجره هاشون دیگه دیواری نباشه *

دشسثق چهارشنبه 21 اردیبهشت 1384 ساعت 08:41 ب.ظ http://naserfa.persianblog.com

سلام
این بار اگر چه دیر آمده ام اما بالاخره آمده ام...من بازم هستم بیا سر بزن شاید دلی رو شاد کنی ..منتظرتم اوکی

هومن چهارشنبه 21 اردیبهشت 1384 ساعت 09:19 ب.ظ http://hoooman.blogsky.com

سلام....نمی دونم احساسم رو در مورد چیزی که نوشتی چه جوری بیان کنم...اگه جنبه حقیقی داشته باشه فوق العاده است.... اگه واقعی باشه احساس خیلی زیبایی داری.... بهت تبریک می گم........
بدرود.

سمیر سه‌شنبه 27 اردیبهشت 1384 ساعت 12:44 ب.ظ

سلام خاله فخری جونم خوبی عزیزم امروز که رسیذم مثل همیشه اول اینجا .عزیز واقعا عالی بود مثل زلزله 7.3 ریشتری هولناک و تکان دهنده . اگه اینا رو مینویسم ازت میخام نظرم رو بعنوان یه کسی بخون که نه اون از تو چیزی میدونه و نه تو از گذشته اون.
عزیز گلم اگه یه روز کسی اسم یا عکس چهره قشنگت رو روی سنگ حک کرد ازش طلب عشق کن چونکه کشیدن عکس و اسم روی شنهای ساحل کاری نداره
گل نازم تو که زلت و خواری عکاس ساحل رو دیدی پس بهش فکر نکن . مرسی عزیز

مریلا جمعه 30 اردیبهشت 1384 ساعت 08:06 ب.ظ

salam shabnam jonam,behet tabrik migam azizam bazam sherat mese hamishe harf nadasht.az in tike kheyli khosham omad,kheyli bedelam neshast.ishala hamishe labet khandan va delet shad bashe azizam.kheyli dooset daram khanoomi,movazebe khodet bash.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد