برکه بی حضور سبزت کویره

من وبلاگ قبلیمو میخواااااااااااااااااااااااااااااام

برکه بی حضور سبزت کویره

من وبلاگ قبلیمو میخواااااااااااااااااااااااااااااام

خیلی عصبانی هستـــــــــــــــــــــــــــــــــم

سلام دوستای گلم خیلی عصبانیم .

۱. واسه اینکه این بلاگ سکای مسخره وبلاگ منوووووووووووووووووووووو این ریختی کرده دارم دیونه میشم من اون عکس پیش زمینم رو میخوام من اون پروانه رو میخوام من اون وبلاگ خودمو میخواممممممممممممممممممم

۲. دارم دیونه میشم این همه لینک داشتم همش رفتهههههههههههههههههههههههه . تورو خدا دوباره میخوام لینکتونو بذارم چیکار کنم من از این وبلاگ جدید متنفرررررررررررررررررررم

۳. اومدم اون متن قدیمیم رو که زرد بود و غیر قابل خوندن رنگش رو عوض کنم یهو اومد اول وبلاگ بابا این چه وضعشه من طلاق میخوام از اینجااااااااااااااااااا

۴. کفرم به حدی در اومده که دیگه نمیخوام بیام اینجا

 

عصبانیمممممممممممممممممممممم شدید

تعبیر عشق

کاش میشد از عشق به خوبی گفت

 کاش میشد از عشق ناله نکرد

کاش میشد که عشق حقیقت داشت‌
 
لیلی حقیقت داشت مجنون واقعی بود
 
کاش میشد عشق تعبیر رسیدن و خوشبخت زیستن بود

تعبیر من از عشق میدونی چیه؟ پس خوب گوش کن :

عشق یعنی یک لحظه فرو ریختن دل در تلاقی دو نگاه

عشق یعنی اوج خواستن؛ یعنی نرسیدن

یعنی حسرت کشیدن؛ یعنی مرداب سادگی

یعنی دل زدن به دریا و رفتن به اعماقش تا انتهای غرق شدن

کاش میشد با غرق شدن عشق بمیره اما !!!!!

عشق اسیرت میکنه و تو رو می کشونه؛ می کشونه؛

می کشونه تا جائی که دیگه نفسی در سینه ات نباشه

تو رو میبره تا انتهای مرداب انتظار و اونجا

 انقدر نگهت میداره تا به مرگ راضی بشی

میخوام که واسه همیشه تهه مرداب عشق بمونم و بمیرم

بمیرم اما دوباره عاشق نشم

دیگه خسسسسسسسسته شدم

من اسیرش شدم بی اونکه بدونم اسارتش پایان ناپذیره

بی اونکه بدونم مرگ هم پایان عشق نیست

تنها درد عشق  رو از عاشق بودن چشیدم

دردی کشیدم که از تو میسوزونه؛ خاکستر میکنه اما بازم باقیه

خدایا عشق؛ عشق این عجب حسی بود که تو دلم پروراندی

رحم کن به من رححححححححم کن

 گریه کنم یا نکنم آخره ماجرا رسید

گریه کنم یا نکنم قصه به انتها رسید

موندنی


موندنی نیستی میدونم ، با منی اما همیشگی نیستی میدونم

گفتی دل نبندم به دلت ، آره گفتی مال من نیستی میدونم

 

نفهمیدم چی شد چه جوری شد دلم دیگه مال خودم نبود

نمیدونم چرا ؟! چطوری بگم خواستنت دست خودم نبود

 

همیشه از اولش نگران آخرش بودم ، از نبودنت میترسیدم آره

حالا نگرانم کی آخرش میشه بری ،هنوزم از نبودنت میترسم آره

 

دلم تنگ میشه برات ، هر چی بهت زل میزنم سیر نمیشم

بوی عطرت مستم میکنه ، هر چی بوت میکنم سیر نمیشم

 

من بی تو با یه دل خالی ،با یه عشق خیالی چه کنم؟

من بی برق چشات ، بدون بوسه داغ لبات چه کنم؟

 

نمی خوام آه و اشکم بدرغه راهت بشه نه نمیخوام

نمی خوام غم به دلت بشینه همسفرت بشه نه نمیخوام

 

دلمو به تو سپردم ، دل بی عشق و میخوامش چه کنم ؟!!

روحم شدی ،اخه تو بگو جسم بی روح و میخوامش چه کنم؟!!

 

آخ چی بگم از این دل پاره پاره دیگه برگ نداره

چی بگم تو برگ های پاره پارش دیگه رنگ نداره

 

برو تو خوشبخت باشی خدا به همرات

برو اما بدون تنها نیستی منم همیشه همرات

اولین دلتنگی

 

سه-چهار دقیقه سکوت به احترام ورود اولین دلتنگی

می دانم سهمی ار روز آمدنت نخواهم داشت

دیشب جای آخرین نگاهت را ،

در انتهای چشمانم به خاک سپردم

که برای تقدیر اینچنین زخمی

یک علامت سوال ، جواب تمام بودن ها بود

 

من در تو ناتمام مانده ام

که برای گذشت از تمام مرزهای وجودت

باز خوابِ بودنت را دیده بودم

 

خواب دیده بودم

هنوز پشت آن دیوارهای کاه گلی

به بهانه بازی های کودکانه

از من پنهان می شدی

اما پس چرا سهم تو از مستی این دو جام ترک خورده

در پیش من به یادگار است

 

می دانم برای آنوقت مرا در خواب ندیده ای ...

  

                                                                  شعر از رضا فاطمی


سلام به دوستهای خوب و مهربونم که منو برکه رو تنها نمیذارین و منو همیشه شرمنده محبت هاتون میکنین . برای اولین بار از اشعار دیگران در وبلاگم میبینید . تا اینجا همه از خودم بود . البته بازم از نوشته های نچندان قشنگ خودم خواهم گذاشت . فدای همه خوبان . شبنم خانومی.

خوش آمدی


میشنوم صدای نفسهایت نزدیک است

میبینم قامتت را رسیدنت نزدیک است

 

از روز جدائی انگار قرنها گذشته است

از لحظه خداحافظی انگار ثانیه به روز گذشته است

 

حال که می آئی زمان ایستاده است

حال که رسیدنت نزدیکه ثانیه نیز ایستاده است

 

خوشحالم که می آئی خوشحالم

خوشحالم که نزدیکی خوشحالم

 

انتظار دیدنت به آخر میرسد دیدی

به تو گفتم که بر میگردی  دیدی

 

کجایند دشمنانی که به اشکهایم خندیدند

کجایند دشمنانی که به غمهایم خندیدند

 

ببینید اشکهای شادیم را چه مغرورند

ببینید شادیه دلم راه چه مهشورند

 

دیدی ای دل که یار نزد من بازگشت

دیدی ای دل که عشق نزد تو بازگشت

 

دستانم برای در آغوش گرفتنت باز است

لبانم برای بوئیدن و بوسیدنت باز است

 

اون همه انتظار مرگبار چه شرین شد بیکباره

اون همه خواب و خیال حقیقت یافت بیکباره

 

عزیز سفر کرده ام خوش آمدی

مهربان یارم خوش آمدی

برای تو

می سوزم و می سازم تا غم تو دلت نشینه

می روم و می میرم تا باشی و زنده بمانی

 

اگه ازت دوری میکنم واسه نیازردنته

اگه شبهامو بارونی می کنم واسه لبخندته

 

دوستت دارم ولی نه برای آزردنت

دوستت دارم ولی نه به هر غیمتی

 

داشتنت برام آرزوئه اگه تو هم منو بخوای!!!!

تا آخردنیا نه تا جهنم باهات میام اگه بخوای !!!

 

اگه بگی برو به عشقت قسم که میرم

اگه بگی بمیر به عشقت قسم میمیرم

 

تو میتونی بگی برو اما نمیتونی بگی دوستم نداشته باش

تو میتونی بگی بمیر اما نمی تونی بگی بدون عشقم بمیر

 

اگه فرهاد مرد از عشق شیرین بود

اگه لیلی مرد از عشق مجنون بود

 

اگه همه عاشقا میمیرن خوشا مردن

اگه عشق یعنی مردن خوشا رفتن

 

دلم تنگ نگاهته چشمام مونده به راهته

گوشام کره صداته لبام قفل لباته

 

دل میخوام چیکار وقتی تو توش نباشی

چشم میخوام چیکار وقتی تو توش نباشی

 

گوش میخوام چیکار اگه صدات رو شنیدن ممنوعه

لب میخوام چیکار اگه دوستت دارم گفتن ممنوعه

 

اگه جای نفس اه می کشم نفست رو کم دارم

اگه جای عشق تو دلم غمه مهرتو کم دارم

 

حاضرم نداشته باشمت تا تو دلم بمونی

حاضرم نباشم تا تو شاد و رها بمونی

 

حاضرم تا تو لب تر کنی حاضر می مونم

حاضرم تا تو نگاهم کنی حاضر می مونم

 

همیشه و همیشه . بدون تا حاضر می مونم

تمام

‏چهار شنبه‏، 2004‏/06‏/09   ‏09:58:46 ق.ظ

 

تمام این بی قراری ها ز یار چه آسان بر باد بی اعتناعی یار شد

تمام این گریه و زاری ها ز دوریش چه آسان انگار بی انگار شد

 

تمام حسرتهای دلم ز ناکامی آینده ام با تو در کام غمت همگام شد

تمام دلدادگیم به مهرت با زنجیر حقایق چه معصومانه شرمسار شد

 

تمام غمهای عالم در دلم با زخم عشقت چقدر زیبا همخانه وهمراه شد

تمام محبتهای دلم به تو چه زود برایت بی رنگ و تکرار تکرار شد

 

تمام عشقم شدی تمام مهر دلم شدی چرا به عشق و دلم پشت پا زدی  

تمام آرزویم شدی تمام نداشته ام شدی چرا به سادگی نقش بر آب شدی

 

تمام شعر غمناک عشقم شدی تمام تنهائیم در شبهای بی نوائیم شدی

تمام باران چشم مستم شدی تمام درد بی درمان عشق ناکامم شدی

 

تمامه تمامه تمامه تمام شدی

 

نوشته شده در اه دل خودم

بازگشت من

سلام . سلام به وبلاگم . سلام به برکه که کویر شده . سلام به دوستان گل خودم که با اینکه نبودم برکه را رها نکردند . سلام به غمخانه دلم . سلام سلام سلام هوارتا سلام . آخ که چقدر دلم واسه اینجا و شماها تنگ شده بود . وای که چقدر از دل دور بودن سخته . 
 
وای وبلاگم باز شده . وای من اومدم با هزار هزار درد و دل . من اومدم با هزار هزار حرف نگفته

دوستای خوب جدید و قدیم همتون رو دوست دارم باورم نمیشد اینهمه لطف از شماها . فکر میکردم فراموش بشم . خیلی خیلی  خوشحالم که این وبلاگ رو دارم و شماها رو

ان شا الله بعد از آپ کردن سر فرست میام تو وبلاک تک تکتون از خجالتتون در میمام

اطلاعیه(از طرف شبنم نوشته شده از طرف یکی از دوستان)

با سلام و خسته نباشید به تمامی دوسنانی که تا به این لحظه ما را تنها نگذاشتید

این سرویس وبلاگ به خاطر فیلتر شدن در بیشتر شبکه های اینترنتی ایران و فیلتر شدن نویسنده(شبنم) از ادامه فعالیت خود باز ماند جا دارد از تمامی عزیزانی که جواب نظرات خود را نگرفته اند  عذز خواسته

با آرزوی موفقیت برای همه شما

این متن توسط یکی از دوستان شبنم به وسیله ضد فیلتر نوشته شده است

دل من و رفتن تو


دیدگانم را پر از اشک کردی و رفتی

بی آنکه از خود بپرسی چه کردی ، دلی را شکستی

دل مرا چه یافتی ؟ گذرگاهی برای عبور !

کوره راهی که باید هرجور که هست از آن گذشت و رفت

رفت و دیگر نیم نگاهی نکرد و برای همیشه رفت !

من ماندم و دلی که دیگر کوره راه هم نیست،بلکه شدبن بست غم

مرا از چه یافتی ؟ آبی که میشود از ان چشید و رفت !

آبی که دیگر نه ذلال است و نه شیرین

حالا این آب شده گِلی و تلخ

قلبم هنوز میتپید وقتی که رفتی

حالا دیگر دلیلی برای تپیدن نیست

نگاهت را باور داشتم ، به کلامت ایمان آوردم

رفتنت همچو کابوسی مرا در خود گرفت و تا مرگ برد

اما مرگ هم مرا نپذیرفت ،چراکه او هم عشق را باور داشت

مرگ به من گفت : کسی که مرگ عشق را باور کرد

دلیلی برای مردن ندارد چرا که خود مرده

من شدم زنده ای مرده در خود

خدایا چه می شود مرا ؟!!!!!!!!!!!!

تا وقتی که عشق عظیم ترا دارم چرا مرگ عشق را باور کنم

من با حضورت شدم زنده ای عاشق

همان آب ذلال و شیرین

حالا درٍ غم خانه بسته است ، نور امید پیداست

منم همان عاشق شاد

 

این متنم تو مجلهُ پارسیان شماره دهم چاپ شده و این رو مدیون دوست عزیز و خوبم شهریار هستم که سایت شهریار موزیک از اون هست . از همه شما دوست های خوبم که منو تو برکه تنها نمی ذارین خیلی خیلی ممنونم و دوستون دارم.

نگاه اخر


نگاه اخرت رو یادمه وقتی که رفتی

کلام آخرت رو یادمه وقتی که رفتی

 

تو نگاهت هیچی نبود جز سختی و سردی

تو کلامت هیچی نبود جز بی مهری و تلخی

 

بر عکس همیشه این بار پشت سرت ابی نریختم

بر عکس همیشه این بار با رفتنت اشکی نریختم

 

با اومدنت تو قلبم عشق و صفا رو کاشتی

با رفتنت تو قلبم نفرتو غم رو گذاشتی

 

 وقتی خواستم برات اشک بریزم خندم گرفت

 وقتی خواستم خاطراتتو دور بریزم خندم گرفت

 

میدونم واسه تو اشک ریختن گناهه

میدونم خاطراتتو دور ریختن اشتباهه

 

اشکام برام حرمت دارن تو نداری

خاطراتم برام ارزش دارن تو نداری

 

تو مگه واسه من ارزش قائل شدی که من بشم

تو مگه واسه دل من حرمت قائل شدی که من بشم

 

واسه چی گریه کنم؟ واسه مهر ومحبت نداشتت؟

واسه چی زندگیمو برزخ کنم؟ واسه عشق پاک نداشتت؟

 

آخرم نفهمیدم من برای تو چی بودم

آخرم نفهمیدی تو برای من چی بودی

 

تا کی میخوای فقط بیای و گذر کنی

تا کی میخوای فقط بری و سفر کنی

 

معلومه اصلا از این زندگی چی میخوای

معلومه اصلا از این همه سفر چی میخوای

 

منو بگو با کی دارم حرف میزنم

منو بگو از کی دارم حرف میزنم

 

تو نه میدونی کی هستی یا کی باشی

تو نه میدونی چی هستی یا چی باشی

 

تو از هر چیز خوبشو اما کمشو میفهمی

تو از هر کس عشقشو اما کمشو میفهمی

 

نه تو دل نداری تو مثل سنگی
 نه تو مهر نداری تو مثل مرگی

 

دیگه برو برو تو واسه همیشه

دیگه برو برو با تو موندن نمیشه

 

دیگه میخوام فراموشت کنم مثل خودت

دیگه میخوام سفر کنم برم مثل خودت

 

رویای تو


یادم میآد اون زمونا به شوق دیدنت چشمامو باز میکردم--اما حالا به امید دیدنت تو رویاهام چشمامو میبندم--خیلی برام سخته تجسم کردنت--راستش چهرت دیگه داره یادم میره--میدونی چیه؟! تو رویاهام خیلی مهربونتری--عشقت واقعیه--تو نگاهت میتونم خودمو ببینم--حیف که صبح میشه و از خواب میپرم--اونوقت آهی از روی حسرت ، از روی دل تنگی و دل شکستگی می کشم--نمیدونم تا کی میتونم به دیدنت تو خیالم دل خوش کنم--آخه میدونی از وقتی که رفتنت برام یه کابوس شد--از وقتی که دیدنت غدقن شد--رویاهام شد قراره دیدارم با تو--حالا دیگه روزهام کابوسه و شبهام امید رهائی از کابوس—دیگه هرگز باز نشدن چشمام آرزو شده برام—دیگه تو رویام داشتنت واسه همیشه آرزو شده برام—دیشب چه خوش تیپ شده بودی عزیزم—خیلی خواستنی شده بودی—اما تو نگاهت یه غمی دیدم—نکنه بازم میخوای رهام کنی؟--نکنه رویاهامو ازم جدا کنی؟--شبهامو دیگه کابوس نکن—دیشب خیلی مهربون بودی—دستهامو محکم گرفته بودی—تو چشمام زل زده بودی—چونت میلرزید هر چی ازت پرسیدم چی شده عشق من ؟ جواب ندادی—دلم برات تنگ شده—همش خدا خدا میکنم زودتر شب بشه تا باز ببینمت—نکنه یه وقت نیای؟!!!!!!!!!—امشب میخوام ببرمت لبه ساحل—یادته؟!!!!!!!!!!!!!!!!!اون زمونا که تو روزهام رویای قشنگت رو داشتم و تو شبهام کابوس نداشتنتو—یه بار منو بردی لبه ساحل—برام یه قلب رو شنها کشیدی—اسم منو تنها توش نوشتی—یادته ازت پرسیدم پس چرا اسم خودتو ننوشتی—جوابتو خیلی دوست دارم—بهم گفتی آخه این قلبه منه تو هم توشی—اما اون موقع ازت نپرسیدم چرا؟ چرا قلبت رو روی شنها کشیدی—
آخه همون موقع موج دریا قلبتو با اسم من برداشتو برد..............

چرا؟؟؟؟؟؟؟؟


                  چرا گذاشتی رفتی دل من                  
چرا منو تنها گذاشتی دل من

تو که میدونستی نفسم به تو بنده
تو که میدونستی دل من پر درده

من همونم که میگفتی عاشقمی
من همونم که میگفتی مال منی

تو همون بودی که میگفتی همه چیتم
تو همون بودی که میگفتی زندگیتم

کجا رفت همه اون مهر و صفا
کجا رفت همه اون عشق و وفا

مگه تو نگفتی فرهاده منی
مگه تو نگفتی مجنونه منی

کی بود که میگفت میمیرم برات
کی بود که میگفت من میشم فدات

چه زود تموم شد اون رویاهای قشنگ
چه زود تموم شد اون حرفهای قشنگ

نگفتی چی شد که از یادت رفتم
نگفتی چی شد که از دلت رفتم

تو که راضی به دیدنه اشکام نبودی
تو که راضی به دیدنه دردام نبودی

آخه مگه من کم بودم برات
آخه مگه من بد بودم برات

تو چی میخواستی که نکردم برات
تو چی میخواستی که نشدم برات

فکر میکنم زیبائیم دل تورو زده
فکر میکنم سادگیم دل تورو زده

میدونم زیادی خوب بودم برات
میدونم زیادی مفت بودم برات

چه شبهائی با یادت روزامو سر کردم
چه روزهائی به خاطرت شبامو سر کردم

چطور نفهمیدم دروغ میگی با من
چطور نفهمیدم بازی کردی با من

اصلا چی شد که عاشقت شدم
بگو چی شد که من خامت شدم

آره من خیلی ساده واست بودم
آره من خیلی صادق واست بودم

اما تو خیلی رنگ عوض کردی برام
اما تو خیلی نقش بازی کردی برام

حالا با این همه غم و غصه چیکار کنم
حالا با این دله پاره پاره چیکار کنم

چطور به دلم بگم دروغ بودی برام
چطور به دلم بگم ریا بودی برام

دل من تجربه شد تا که دیگه عاشق نشی
حداقل دیگه تو عاشق هر نالایق نشی

نمی خوام



نمی خوام نمی خوام بی تو بودنو

نمی خوام نمی خوام بی تو رفتنو

 

نمی خوام نمی خوام بهم نه بگی

نمی خوام نمی خوام برام غم بشی

 

نمی خوام نمی خوام مرگ عشقمو 

نمی خوام نمی خوام خاطراتمو

 

نمی خوام نمی خوام بگی نمیشه

نمی خوام نمی خوام بگی چی میشه

 

نمی خوام نمی خوام که قلبم شکسته شه

نمی خوام نمی خوام که غم هم آغوشم بشه

 

نمی خوام نمی خوام بشی یه رویا

نمی خوام نمی خوام بری تو تنها

 

نمی خوام نمی خوام هیچی باورم بشه

نمی خوام نمی خوام غم همسفرم بشه

 

نمی خوام نمی خوام غرق اشک بشه بالشم

نمی خوام نمی خوام رو دلم خط بکشم

 

نمی خوام نمی خوام عاقل بشم

نمی خوام نمی خوام بزرگ بشم

 

نمی خوام نمی خوام مجنون رو

نمی خوام نمی خوام فرهاد رو

 

نمی خوام نمی خوام بگی  مال من نیستی

نمی خوام نمی خوام بگی  عاشقم نیستی

 

نمی خوام نمی خوام ببازم

نمی خوام نمی خوام بسازم

 

نمی خوام نمی خوام بن بست رو

نمی خوام نمی خوام شکست رو

 

نمی خوام نمی خوام حسرت دلم بشی

نمی خوام نمی خوام آهی تو نفسم بشی

 

 

نمی خوام نمی خوام شیرین بشم

نمی خوام نمی خوام لیلی بشم

 

نمی خوام نمی خوام بگی بی تو میشه

نمی خوام نمی خوام بری واسه همیشه

 

نمی خوام نمی خوام پشت سر بمونم

نمی خوام نمی خوام بی عشقت بمونم

 

نمی خوام نمی خوام تو خواب منتظرت بشم

نمی خوام نمی خوام بجات به ماه خیره بشم

 

نمی خوام نمی خوام عشقمون قصه بشه

نمی خوام نمی خوام دلمون پر از غصه بشه

 

نمی خوام نمی خوام عشقمون تا داشته باشه

نمی خوام نمی خوام عشقمون خار داشته باشه

 

نمی خوام نمی خوام نگات یادم بره

نمی خوام نمی خوام صدات یادم بره

 

نمی خوام نمی خوام بوسه به عکست بزنم

نمی خوام نمی خوام اسم تورو خط بزنم

 

نمی خوام نمی خوام خامم کنی

نمی خوام نمی خوام  رهام کنی

 

نمی خوام نمی خوام بازم تیکه تیکه شم

نمی خوام نمی خوام بازم وصله پینه شم

 

نمی خوام نمی خوام عشق قربونیم کنه

نمی خوام نمی خوام غم بارونیم کنه

 

نمی خوام نمی خوام بامن نباشی

نمی خوام نمی خوام ازم جدا شی

 

نمی خوام نمی خوام امید رو

نمی خوام نمی خوام عطش رو

 

نمی خوام نمی خوام گذشت کنم

نمی خوام نمی خوام از عشق پاکت حذر کنم

دیگه نمی خوام بگم که چی می خوام
گفتم اینارو که بدونی نمی خوام

با من

با من بگو درد دلت
با من بگو ساز دلت
با من بشین وقت سحر
با من ببین نقش حسرت


آهه دلم بین که بی تو چه باشوکوه می نوازد
من شدم شبنم لغزیدم  ز  چشمان غم
بشنو صدای قلبم که باز از فرو ریختن می گوید
لمس کن دست سردم را که بی تو گرمی ندارد
با توام ولی با تو نخواهم ماند
درد نرسیدن سنگین نیست؛ درد خواستن و گذشتن سنگین است
بار غم تقسیم کن؛ من هم خواستم؛ من هم لایق این غمم
نگاهم بی تو نوری ندارد ؛ نوره دو چشمانم توئی
به تو گفتم این عشق تا ندارد ؛ جاودانه دوست داشتنیه من
روحت شدم ؛ روحت خواهم ماند
زمان وصال با خدا با هم یکی خواهیم شد
صبر نوح از خدا طلب کردم
زمان وصال با خدا به تو خواهم رسید
بی توام  اما با تو زنده ام؛  جسمت ازآنم نیست روحت شدم

دستم از سنگ رود خروشان جدا کردم
با شوقی سرشار از رسیدن به سوی آبشار رفتم
پرت شدم؛ فشار آب قلبم فشرد؛ سنگ سخت قلبم شکست
فکر کردم دلم در انتهای آبشار انتظارم را میکشد
آه آهههههههههههههههههههههههههه دلم نیست!!!!!!!!
ای آب خروشان دلم را به تو سپرده بودم
آبشار گفت: دلت را بر نخواهم گرداند؛ گفتم: چرا؟؟
گفت : آنقدر پاک و زلال بود که با من یکی شد
گفتم : مرا هم با خود یکی کن
گفت : تو به زلالیه دلت نیستی
گفتم : میشوم
گفت : بدرود !!!!!!!!!!!!
گفتم : صبر کن ؛ خواهشی دارم
برگشت و نگاهم کرد
گفتم : حالا که با دلم یکی شدی؛ خود دلم هستی
برایت هدیه ای دارم؛ با فشارآب خروشانت دلم فشردی
با سنگ سختت آنرا شکستی؛ خونه پاک وسرخم تقدیم تو
گریستم قطره اشکی همراه قطره خون به او دادم
آنرا بوسید و ناپدید شد

از آنروز هر روز  به آبشار می آیم
که شاید باز او را ببینم
گوئی که مرا میبیند و پنهان میشود
اما قلبم قطره خونش را حس میکند
میدانم که همین نزدیکی هاست ؛ میدانم که او هم مرا میخواهد
آه آههههههههههههه که رود خروشان مارا از هم جدا کرد 

تورا خواهم دید ؛ به تو خواهم پیوست
روز پیوند من با خدا روز پیوند ماست

آبشار

تقدیم به جاودانه دوست داشتنی

من در آب خروشان رودخانه رها شدم

انتهای رودخانه آبشار است

دست به سنگی گرفتم ؛ دلم را آب برد

رود خروشان است ؛ من بی دل کجا مانده ام؟!!!!!!!!

دست رها کرده با آرزوی پیوند با دل به سوی پرتگاه میروم

چه شیرین است رسیدن

چه شیرین است غرق شدن در آبشار رسیدن به دل

شراب عشق


عشق همچو جام شرابیست

 وقتی که نوشیدی مست و دیوانه میشوی

نوشیدن که پایان یافت

 فقط مستی و گنگی میماند

به خود که آمدی

فقط جام خالی در دست داری

بشکن جام را بشکن جام را

نزار باز اسیرش بشی


شبنم

زمستان۱۳۸۳